درباره ی من

من امیدرضا هستم، واشقانی فراهانی،

زاده ی یکی از همین روزهای همیشگی،

جایی در میان آغوش لبخند محبت خدا،

اهل همین نزدیکی ها،

جایی کنار شما،

جایی که هنوز صبح ها آفتابش از مشرق بر می آید تا قاصد این پیام باشد که

خدا هنوز بشر را دوست دارد،

اهل سرزمینی پیر و سالخورده،

سرزمینی که شبیه آدم های مسن،

دیگر جای سالم برایش نمانده،

چشم چشمه هایش خشکیده،

گیسوی جنگل هایش غبار گرفته و

جگر خاکش سوخته!

پیر بی آزار تاریخ که در بازی روزگار یا همه چیزش چپاول شده،

یا برای اینکه از غارت ستمگران در امان مانده باشد،

با چشم خویش شاهد در خون غلطیدن فرزندانش بوده!

دانش آموخته ی رشته ی مهندسی برقم، در گرایش مخابرات،

ولی در دانشگاه نه از برق چیزی آموختم و نه از مخابرات!

با این وجود مخابرات را دوست دارم، حتی بیشتر از کله پاچه*!

در روزهای خط خطی از چگونه خط خطی کردن روزهایم می نویسم. برای دل خودم …

*پی نوشت:

من سخت در اشتباه بودم و پس از بررسی های مجدد به این نتیجه رسیدم که اگر چه مخابرات دوست داشتنی است ولی هرگز به اندازه ی کله پاچه خوشمزه نبوده و نیست!