KEditor ویرایشگر متن تحت وب بسیار قدرتمندی است که علاوه بر داشتن قابلیت های گسترده، متن باز و رایگان نیز می باشد و انواع مرورگرها و سیستم های عامل را پشتیبانی می کند و به همین خاطر است که بیش از سه و نیم میلیون نفر آن را دانلود کرده اند.
CKEditor قابل نصب بر روی سیستم های مدیریت محتوای جوملا و دروپال بوده و افزونه ی CKEditor for WordPress استفاده از این ویرایشگر قدرتمند را برای وردپرس نیز امکان پذیر می سازد.
CKEditor دارای امکانات وسیع و نیز قابلیت سفارشی سازی گسترده ای می باشد که کار با آن را راحت و دلنشین می کند و به علاوه به طراح اجازه می دهد تا با اعمال تنظیمات مورد نظر ویرایشگری درست مطابق میلش داشته باشد. یکی از تنظیمات قابل اعمال روی CKEditor تنظیمات تغییر اندازه ی ویرایشگر است.
در حالت پیش فرض بازدید کننده ی سایت می تواند اندازه ی کادر ویرایشگر را به دلخواه تغییر دهد که در بسیاری موارد این امر مطلوب طراح سایت نمی باشد. اما جای نگرانی نیست چون CKEditor به طراح اجازه می دهد تا با اندکی تغییر امکان تغییر سایز را به صورت دلخواه خود در آورد یا به کلی آن را حذف کند.
برای اعمال این تنظیمات نخست باید فایل ckeditor.config.js را باز کنیم و بسته به شرایط کد دلخواه را در آن وارد کنیم.
(بیشتر…)
«داستان» تیر مثل همیشه جذاب و خواستنی صبح روز یکم تیر بدون تاخیر روی پیشخوان روزنامه فروشی ها رفت. «داستان» تیر مطابق روال همیشگی در ۲۷۶ صفحه و با بهای ۲۵۰۰ تومان منتشر شده است.
«درباره ی زندگی» این شماره شامل چهار روایت است. روایت اول به قلم محمد صالح علا است با عنوان «تابستان جان است» که دیدگاه دو آدم متفاوت را به تابستان اسیر قلم کرده است. روایت هایی فانتزی از دنیای واقعی که هر کدام در نوع خود درخور تامل اند.
بعد از آن «چند روایت معتبر از ماست و خیار» از علی خدایی آمده و سپس «مارتین هایدگر» دز «چرا روستا نشین ام؟» از کلبه ی روستایی خود جایی در آلمان سخن می گوید. و در نهایت «روز تولدت آمده و رفته است» شرحی از زندگی و مرگ «مادر» است با قلم «پل آستر».
بخش داستان شماره ی چهاردهم دوره ی جدید «داستان» با شش داستان به شرح جدول زیر به طبع رسیده است.
عنوان |
نویسنده |
مترجم |
ژانر |
دعوت به ناهار |
لوئیجی پیراندلو |
قاسم صنعوی |
طنز |
برخورد کوتاه |
سعید صیرفی زاده |
گلی امامی |
– |
فرامک رو بپا! |
آنتونی مان |
امیرحسین هاشمی |
جنایی |
غشاء نازک |
فریبا وفی |
– |
– |
فانوس دریایی |
محمدرضا زمانی |
– |
– |
آن سه نفر |
هومن نحوی |
– |
فانتزی |
(بیشتر…)
اگر سری به راسته ی پرنده فروشان بزنید چیزهای جالبی می بینید. داخل یک مغازه ی شلوغ که صدای پرنده و چرنده و بعضا حتی درنده در آن یک آلودگی صوتی ۱۲۰دسی بل ایجاد می کند عدالت نازیبایی را می توان شاهد بود. در بین همه ی این جانوران مرفه تر و راحت از همه آن هایی هستند که خرج بیشتری دارند.
پرنده ای که در ماه مبلغ گزافی خرج روی دست صاحبش می گذارد در یک قفس شیک و مجلل با انواع امکانات اعم از سونا و جکوزی و پارکینگ طبقاتی و مرکز خرید منتظر یک خریدار پولدار نشسته است. کم ادعا ترها چند تایی در قفسی بخسبند البته. و در میان این بازار مکاره پرنده های پر سر و صدا خصوصا آن ها که استعداد تقلید دارند از همه مرفه تر اند.
بیرون مغازه اما منظره ی دیگری را می توان مشاهده کرد. مفید ترین این پرندگان که البته با مقایسه ی قد و هیکلش و خاصیتش با دیگر خویشانش تقریبا بهای چندانی هم ندارد همان مرغ خودمان است. مرغی که برایمان قد و قد می کند و البته در زمان مقتضی نسبت به گذارندن تخم درشت برایمان نیز اقدام می کند. اگر هم مهمان ناخوانده تشریف مبارک به کلبه ی درویشی ما آورند مرغ زبان بسته را بسمل می کنیم و فاتحه!
البته تا این جای کار خیلی محل اشکال نیست چرا که مرغ مرغ است و دست آخر باید خورده شود در غیر این صورت در رندگی بدون هدف و انگیزه پیش رفته و دست آخر به افسردگی و ناراحتی های روانی مبتلا خواهد شد. نکته مرغی که باید به آن توجه کرد اولا شیوه ی نگهداری مرغ نگون بخت است. جلوی پرنده فروشی ها یا کنار خیابان چند تایی از این موجودات بی مدعا را گرفته پاهایشان را با بند بسته و روی زمین رها می کنند تا دست و پا زده، خسته شده و در انتظار خریدار بنشینند.
مرغ های گوشتی که کلا زندگی تیره ای دارند و از همان بدو تولد روزشمار مرگ خود را ورق می زنند. با پای خود سر ظرف آب و دانه رفته و ذره ذره خود را به مرگ نزدیک تر می کنند. خدمتگزاران عرصه ی تخم گزاری البته سرنوشت بهتری ندارند. صبح تا شب در حیاط و باغچه و کوچه و خیابان پی لقمه ای نان حلال می چرخند و نوک به زمین سفت و آسفالت می زنند و دست آخر خود را متقاعد می کنند که «از نظر جانور شناسی ما جزء همه چیز خواران هستیم فلذا از خوردن دمپایی پاره و آهن ضایعات نیز ابایی نداریم.» خلاصه با سختی و مرارت تخم می گذارند و ما زحمت نیمرو کردنشان را بر عهده می گیریم و از این دست جنایات انسان دوستانه در حق حیوان تیره روز می کنیم و به روی مبارک خودمان هم نمی آوریم.
با این تفاسیر شما اگر جای مرغ همسایه بودید تصمیم به تغییر شغل و غاز شدن نمی گرفتید؟
نکته ی جالب در این میان زمانی بروز می کند که سرنوشت ماکیان را با سرنوشت های خودمان مقایسه کنیم. چه در مغز نوع بشر می گذرد؟ جز سازنده ی سیستم کسی نمی داند. آن چه مسلم است جوامع انسانی همه کما بیش به درد کال پرستی دچارند و در نتیجه هر چه رسیده تر باشی غریب تر و نچیده تر باقی خواهی ماند. آن ها که برای جامعه همه کاری حاضرند انجام دهند مثل مرغ شریف چنین سرنوشت شومی دارند و و محکوم هستند به نادیده گرفته شدن و آن هایی که جز سر و صدا و نازکردن خاصیت دیگری ندارند در ناز و نعمت اند. و به ناچار مرغ ها باید برای احقاق حق خود غاز شوند.