پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
دیدگاهتان را بنویسید