غزل شمارهٔ ۱۵۷ حافظ

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
داغ سودای توام سر سویدا باشد
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.