غزل شمارهٔ ۱۰ حافظ

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.