غزل شمارهٔ ۱۰۱ حافظ

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند
ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر
قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد
که لاله می‌دمد از خون دیده فرهاد
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد
نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
که بسته‌اند بر ابریشم طرب دل شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.