غزل شمارهٔ ۳۹۹ حافظ

کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
سزای حور بده رونق پری بشکن
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.